شعرهای عاشقانه شعرهای عاشقانه درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آرشيو وبلاگ نويسندگان تا گریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم درغمت از لاغری ، چون شاخه ی نیلوفرم تا گرفتی از حریفان جام سیمین ، چون هلال چون شفق ، خونابه ی دل می چکد از ساغرم خفته ام امشب ،ولی در جای من دل سوخته صبحدم بینی که خیزد دود آه از بسترم تار و پود هستی ام بر باد رفت ، اما نرفت عاشقی ها از دلم ، دیوانگی ها از سرم شمع لرزان نیستم تا ماند از من اشک سرد آتشی جاوید باشد، در دل خاکسترم سرکشی آموخت بخت از یار ، یا آموخت یار شیوه ی بازیگری از طالع بازیگرم ؟ خاطرم را الفتی با اهل عالم نیست نیست کز جهانی دیگرند و از جهانی دیگرم گرچه ما را کار دل ، محروم از دنیا کند نگذرم از کار دل ، وز کار دنیا بگذرم شعر من رنگ شب و آهنگ غم دارد ، " رهی " زانکه دارد نسبتی ، با خاطر غم پرورم رهی معیری (دی ماه 1338 ) من دیوانه وار این شعر را دوست دارم شاعرش هم گمنام نیست ولی به خاطر زیبایی فوق العاده اش اینجا گذاشتم تا همه بتونن این شعر پر احساس و زیبا را ببینند . پيوندها
تبادل لینک
هوشمند |
|||
|